ترمز خدا
اتوبوس میآید.وهوا بس نا جوانمردانه گرم شده است…هرچه هم به بالا سرت نگاه می کنی هیچ فرجی نمیشود!خدا پارتی بازی تو کارش نیست!
دیگر کسی حواسش به صف و نوبت نیست!شاید هم نمیخواهد که باشد!!!
یعنی ته صفیها به نفعشان است که هواسشان به هیچ چیز نباشد!
اتوبوس کهمیآید،فقط صندلیها مهم میشوند.فقط صندلی.واین یعنیاینکههرچی هم بخواهی سانتیمانتال باشی،جواب نمی دهد.
نمی دانم جدیداًاین چه صیغه ای است که لاستیک یدک اتوبوسها در خود اتوبوس است؟!برای من البته بد نشد.
خودم را همان گوشه جا می کنم و برعکس حرکت اتوبوس میایستم!این طوری راحت تر است.هم برای من و هم برای بقیه؟!؟!؟
اتوبوس خصوصی است.واین یعنی اینکه تا روی پلههای اتوبوس هم مسافر باید بایستد.چون هر مسافر به اندازه 100 تومان ارزش دارد!!!!هیچ وقت فکر نمی کردم قیمت رشوه در مملکتمان این قدر پایین بیاید.فقط 80 تومان بیشتر!
کافیست 80 تومان بیشتر بدهی،تا هر جا که ایستاده ای،اتوبوس جلوی پایت ترمز بزندوهرجاهمکهخواستی پیادهات کند.و این همه مسافر…می شوند عین سیب زمینی... .و البت، دور از جان شما ندارد .چون شما آن موقع هنوز مسافر نشدید!
و فکر اینجایش را هم بکن که اگر همین تو!این 80 تومان بیشتر را ندهی، یا یادت برود!اتوبوس به خاطرت میایستد،همه یمسافرین را معطل میکند،راننده اش از ماشین پیاده میشود میبگوید:هی…فلانی…پولت!
واقعاًکه خجالت دارد …ندارد؟
چه می خواستم بگویم و چه شد!زیاده جسارت شد…
بعدازچندمتریکهجلو میرود،ترمزبدجوریمی کند،کهاگر آنلاستیکیدکنبود،قطعاًمن همبهجلوپرتاپمیشدم.در اتوبوسبدجوریولولهافتاده.
چقدر خوب!
وتنها در آن موقعیت من می توانم به این قضیه این قدر خوب نگاه کنم!به خاطر همین لاستیک یدک!و دوباره رودست خودم.از خدا...
چون همه حداقل یک چیزشان شده و کمترینش له کرده پای آدم کناریشان بود.
واگر همان ترمز نبود،مردم،هیچ وقت به هم لبخند نمی زدند،هیچ وقت به بغل دستیشان نگاه نمی کردند که دستش درد گرفته،
هیچ وقت آدمی خم نمی شد تا به کسی که کنارش است کمک کند که جزوه هایش را بردارد….
هیچ وقت هیچ کسی به هیچ کس توجه نمی کرد…هیچ وقت می توانی حتا لحظهای، آنرا تصور کنی؟
گاهی خدا هم ترمز می زند برایمان!یک زلزله می شود همان ترمز خدا!اولش کلی ناسزاست و تنها آن کسی که، به یک چیزی تکیه کرده آن (مثل لاستیک یدک!)این موقع می تواند این قدر خوب و قشنگ، به همه چیز نگاه کند!
و خدا ترمز می زندتا به کناریت نگاه کنی ،لبخند بزنی و حتا حالش را بپرسی.فقط همین
فکر نمی کنم مرض داشته باشیم که خدا بخواهد برایمان ترمز بزند،بیا خودمان از امروز برای خودمان ترمز بزنیم.قطعاًفرق می کنیم و فرقمی کند.